لحظه های به یاد ماندنی
به وبلاگ
این شیرینی ها به مناسبت
درست کردن وبلاگ امیدم
این م واسه دوست جونیام که پاستیل دوست دارن
نوش جان
عکس های متفاوت امید
بسم الله الرحمن الرحیم
تابستان 91 مشهد(الماس شرق)
پاییز 91 شیراز . که با عمو مهدی وزن عمو به همراه مهسا که هنوز 1ماهه نشده بود
تخت جمشید
امید جون به همراه مهسا جون که اینجا کوچولو بودن والان بزرگ تر شدن.اون روزا بعد از مسافرت وقتی رفتن خونه باید میرفت وواکسن 2ماهگیش میزد.
شیراز
امید در حال خوردن چای (خدارو شکر چایی زیاد نمی خوری ،اینم بگم خودمم با چای خوردن شما موافق نیستم زیاد)
باغ عفیف آباد
تو راهیم وداریم برمیگردیم از شیراز ومیریم به سمت نیشابور
امید شیراز 90/7که به همراه باباجونی رفتیم ( بابای بابا)
جیگر من
عید 90 رفتیم نیشابور تو راه برگشت از سمت گرگان اومدیم ورفتیم خونه عمو عماد وخاله مینا که یه دختر ناز دارن به اسم نرگس
روزای آخری که از نیشابور میخواستیم بیام شما سرما خوردی بد جور .
اینجا هم رفتیم جنگل ولی شما زیاد حالت خوب نبود وحوصله نداشتی
اینجا که ناز مثل فرشته ها خوابیدی
ببخشیدعکس ها به ترتیب سنت نیست دیگه امید به همراه آرتین
یکی از روستا های اطراف قم که الان اسمش ویادم رفته:)
این سری عکس ها تا اینجا بمونه بقیه عکس ها ان شالله یه وقته دیگه
الان برم به کارام برسم بدرود:)
امید به همراه اسباب بازی
به نام خدا
سلام سلام سلام
این روزا چون خونه تکونی میکنم زیاد وقت خالی ندارم وتا بیکار میشم سریع میام ویه پست جدید میزارم .
امیدوارم خوشتون بیاد
نوبتی هم با شه نویت وسایل بازی جوجه کو چو لو موناینم بگم چون بعضی از وسایل بازیت جمع کردم واینا دم دست بود .
تازه امید انقدر گل که بیشتر وسایلی که رو سیسمونیش بود وتواین 3 سال براش خریدیم نگه داشته شاید بعضی هاش مختصر شکسته باشند ولی در کل سالم هستند .
ماشالله پسرم خیلی مواظب وسایلش هست وبا احتیاط با هاشون بازی میکنه
تعدادی از ماشین های آقا امید
آدم آهنی کادوی تولد 3 سالگی شما بود
اشکال هندسی،آجر بازی ها ،وسایل آشپزخونه،مکعب هات ،وابزار ها چند تا بیشتر نزاشتم که شلوغ بشه.
این عکس واسه پارسال .اون فیل هم که واسه سیسمونیت بود وشماخیلی خیلی دوسش داشتی طوری که وقتی میرفتیم نیشابور یکی از وسایلی بود که با خودمون میبردیم.
نی نی بودی با این فیل سوارش میشدی و بهتر تاتی تاتی کردن وبا کمک آقا فیل بود .و چه بلاهایی که سرش نیوردی اگه زبون داشت به هیچ عنوان دیگه پیشت نمیموند
تعدادی از عروسک های شما
به همرا ه قلکت که کمک کرد ه وپرده رو گرفته
خوب خوب بریم که میخوام یه پست دیگه بزارم وبعد برمسراغ نا هار درست کردن.
میسپارمتون به خدا
خدانگهدار
خداوندا
گلايه دكتر شريعتي از خدا و جواب سهراب سپهري از زبان خدا
پريشانم، چه ميخواهي تو از جانم؟!
مرا بي آنکه خود خواهم اسير زندگي کردي.
خداوندا! اگر روزي ز عرش خود به زير آيي لباس فقر پوشي غرورت را براي تکه ناني به زير پاي نامردان بياندازي و شب آهسته و خسته تهي دست و زبان بسته به سوي خانه باز آيي زمين و آسمان را کفر ميگويي نميگويي؟!
خداوندا! اگر در روز گرما خيز تابستان تنت بر سايهي ديوار بگشايي لبت بر کاسهي مسي قير اندود بگذاري و قدري آن طرفتر عمارتهاي مرمرين بيني و اعصابت براي سکهاي اينسو و آنسو در روان باشد زمين و آسمان را کفر ميگويي نميگويي؟!
خداوندا! اگر روزي بشر گردي ز حال بندگانت با خبر گردي پشيمان ميشوي از قصه خلقت، از اين بودن، از اين بدعت خداوندا تو مسئولي
. خداوندا تو ميداني که انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است، چه رنجي ميکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
اينم جواب سهراب
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم تو دعوت کن مرا با خود به اشکی،
یا خدایی میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم طلب کن خالق خود را،
بجو ما را تو خواهی یافت که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم،
آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد تویی زیباتر از خورشید زیبایم،
تویی والاترین مهمان دنیایم که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟! آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را این منم پروردگار مهربانت.خالقت
. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی به پیش آور دو دست خالی خود را.
با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم غریب این زمین خاکی ام.
آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد.
به نجوایی صدایم کن
. بدان آغوش من باز است قسم بر عاشقان پاک با ایمان قسم بر اسبهای خسته در میدان تو را در بهترین اوقات آوردم قسم بر عصر روشن،
تکیه کن بر من قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد برای درک آغوشم، شروع کن،
یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد
خدایا دوستت دارم ،خدایا