سلام با یه سری عکس اومدیم. نظر نشه فراموش:)
یادمه وقتی نقاشی میکشیدیم رو صورتت شما هی قلقلکت میومد ونمیزاشتی خاله رو صورتت نقاشی کن
اگه دقتم کنی نقاشی نصفه کارست.
ولی خیلی خوشحاب بودی .
از اونجا هم رفتیم خونه نیلوفر اینا که بعد از کلی بازی ودعوا وشیطنت
مامان نیلوفر گفت بهتر صورتت وبشوریم چون دیر وقت بو وگفت تو راه خوابش میبره .
خلاصه دو نفری افتادیم به جون شما وصورتت وشستیم آخه نمیزاشتی.
وقتی هم رفتیم خونه تنها کسی که خوابش نمیومد شما بودی.
پسرم
وقتی درباره تو حرف میزنم صورتم را دوست دارم :)
بدون تو زندگی معنایی ندارد برایم امیدم.
لبخندت زیباست و دنیایی از انرژیست برای ما.دعایم این است که لبانت همیشه خندان باشد پسرم